قصه ی دست های تو که تمامی ندارد! چقدر خطوط این دست ها، شنیدن دارند. قصه از همان روز شروع شد. صف در صف و فوج در فوج ملائک بود و دستان تو. و قصه به آن جا رسید که نه فقط تیرها که شمشیرها هم برای بوسه باران دستانت به صف ایستادند. نوبت به نوبت خم شدند تا… بیشتر »
آخرین نظرات